هلیا دوستمحمدی

سوغات مادر بزرگ🎁

سلام عزیز دل مامان دیروز مامان شهناز رفته بود زاهدان و برات سوغات آورده بود. اینجا همه منتظرت هستن تا کسی منو میبینه میگه هلیا کوچولو هنوز نیومده .هر کی جایی میره برات سوغاتی میاره فک کنم خیلی دوست دارن خوش بحالت دخترم تو یه فرشته ای که ندیده همه دوست دارن و اینهمه منتظرتن. مامان شهناز تا رسید منو بابایی رفتیم پیشش برات دوتا پیراهن و کلاه و یه قاب عکس خریده بود میگفت این فرشته کوچولو بیاد و ایشالله عکسشو بزاریم داخل قاب. وقتی اومدیم خونه پیراهنتو دوباره در آوردم و گرفتم جلوم و شروع کردم قربون صدقه رفتن بابا محمد رضاتم داشت نگام میکرد و لبخند میزد .داشتم تورو تصور میکردم تو اون لباس قرمز ،نمیدونم چهره ات به من میره یا بابا ولی خب بدن و تپل...
22 ارديبهشت 1398

بی قراری

پرنسسم تازگیا خیلی بیشتر دلم برات تنگ میشه دلم میخواد هرچه زودتر بیای . دیروزخونه رو مرتب کردم برای ورود توعزیزم. ساکت رو هم بستم و آماده کردم حتما میگی مامانی چه عجله ای داری هنوز زوده،ولی خب نمیدونی که من و بابایی چقدر دوست داریم ، و نمیدونی که با اومدنت خوشبختی مون رو کامل میکنی. عزیز دل مامان وقتی فکر میکنم که تو بغلم خوابیدی و با دستهای کوچولوت انگشتمو گرفتی و تو چشمات نگاه میکنم و می خندم و باهات بازی میکنم بی تاب میشم .عزیزم خوب رشد کن و زودی بیا پیشم . عزیزم بی صبرانه منتظر قدم های کوچولوتم پرنسس مامان😍 ...
6 ارديبهشت 1398

هلیا جان

دخترم ای جــــــــــــــــــــانم دخترم ای شیرین تر از شهد عســــــــــل دخترم صد شعر نو یکصد غـــــــزل دخترم زیباترین رنگیــــــــــــن کمان افتاب روشن این اسمـــــــــــــــان دخترم یک عالمه مهر و وفــــــــــــــــــــا برترین پیمانه جود و سخـــــــــــــــــــــــا دخترم گلدان گلهای بهــــــــــــــــــــــــار دانه یاقوت زیبای بهـــــــــــــــــــــــــــــار دخترم بر درد بی درمان شفــــــــــــــــــــــا یک ملک در ظاهری انســــــــــــــــــان نما دخترم المــــــــــــــــــــــــاس انگشتر نشین شاهـــــــــــــــــــــــکاری نیست زیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــباتر از این دخترم هلیــــــــــــا جان عاشقان...
5 ارديبهشت 1398
1